اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام
گاهی روحم دلش میخواهد برود یک گوشه بشیند
پشتش را بکند به دنیا
پاهایش را بغل کند
وبلند بلند بگوید
من دیگر بازی نمیکنم
اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام
گاهی روحم دلش میخواهد برود یک گوشه بشیند
پشتش را بکند به دنیا
پاهایش را بغل کند
وبلند بلند بگوید
من دیگر بازی نمیکنم