loading...
عاشقانه
سجاد نوری بازدید : 74 زمستان 1392 نظرات (3)
همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن ** همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن ** دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن ** ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن ** ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد ** که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
سجاد نوری بازدید : 68 زمستان 1392 نظرات (0)

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی 
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی 
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی 
تو خود اویی
  بخود آیتا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....

 

سجاد نوری بازدید : 63 زمستان 1392 نظرات (0)

به سلامتی سرباز که بخاطر رفیقاشش تنها ماشین نظام و شست

به سلامتی سربازی که برای رفیقاش خرج میکنه

به سلامتی سربازی هر روز یه پاک سیگار برای رفیقاش میگیره

به سلامتی فرمانده که هیچی قلبی نداره

به سلامتی سربازی تو سرما و گرما پاس میده

به سلامتی سربازی که جونشو برای رفیقاش میده

به سلامتی سربازی که دوست نداره هیچی رو تنها بخوره

به سلامتی سربازی ه هر موقع به بیرون نگاه میکنه گریه اش میگیره

به سلامتی سربازی که مرام و معرفت داره


سجاد نوری بازدید : 53 پاییز 1392 نظرات (0)
کی اشکاتو پاک میکنه وقتی تو پادگانی دست رو موهات کی میکشه وقتی که مو نداری

........................................

سلامتی هر چی سربازه
......................................


سجاد نوری بازدید : 46 پاییز 1392 نظرات (0)

بسم تعالی

بچه ها اخرین روز ژایان دوره اموزشیم دارم فردا میرم خدمت سر یگانم افتادم  انزلی و از حسن رود خاطرات زیادی دارم چون دوران اموزشیم بود و بهترین دوران خذدمت بعضی از رفیقام با من هستن بعضیام رفتن نو شهر و رشت خدارو شکر 2 ماه نفهعمیدیم از کجا گذشت و حالا موند 19 ماه ایشا الله میگذرونیم تموم میشه و میره پی کارش به سلامتی سربازی روز تاسوعا و عاشورا سر یگانش باید بره

سجاد نوری بازدید : 45 پاییز 1392 نظرات (0)

بدم میاد از اینایی که وقتی دارن  از طرفشون جدا میشن

براش آرزوی خوشبختی می کنن

داری میری برو دیگه فیلم بازی نکن  چون فیلمت باعث شدت تنفرمی شه

سجاد نوری بازدید : 50 پاییز 1392 نظرات (0)
هفته دیگه میریم اردوگاه زندگی در شرایط سخت تا بتونیم زندگی سخت و برای خودمون اسون بگیرم تا بتونیم به جایی برسم و دنیایی رو برای خودمون درست کنیم تا یه نفر ما رو ناراحت کرد زود ازش نرنجیم و اشنایی با جنگ افزار و زمینو بهمون یاد میدن و اشنایی با هم بودن و بهم یاد میدن تا بتونم با رفیقم یه جا باشم طریق چادر زدن طریقه اشنایی با هم طریقه اشنا با تجهیزات جنگی الانم اومد مرخصی تا فردا

سجاد نوری بازدید : 24 پاییز 1392 نظرات (0)

به نام خدا

من سربازم میخوام خاطرات سربازی از اول تا الان که اومدم مرخصی رو بنویسیم ما اولین روز رفتیم لباس گرفتیم اومدیم خونه و خودمون اماده کردیم تا از نوع بریم تا روز موعد اومد رفتیم خدمت اولین روز ما رو توجیه کردن و گفتن به ما فوشم بهتون دادن حرفم نزنید و حتی چوب خوردید یک  حرفم نزنید یعنی قانون ارتش اینه روزها گذشته که یه روز رفتیم قرارگاه با بچه ها پای بالا دعوا گرفتیم بخاطر فوش بد از دعوا تنبیه شدیم بد تنبیه شدیم یعنی تنبیه ما رو کردن که نزدیک بود گریهمون دربییاد تا الان دوتا گروهبان عوض کردیم والانم دارم این داستان و مینویسم 14 روز مونده اموزشیم تمومشه رفیقای جدید پیدا کردیم با محیط پادگان وقف دادیم و با بهترین کسا شوخی میکنیم و با هم حرف میزنیم بعضی اوقات ناراحتیم بعضی اوقات شاد بعضی اوقات گریه میکنیم بعضی اوقات میخندیم بعضی  اوقات باهم دعوا میکنیم بعضی اوقات باهم دوستیم سخت نیست سربازی هر کی میگه سخت باید تو زندگی سختی باشه تا مرد شی چند روز دیگه میریم زندگی در شرایط دشوار جایی که حتی غذا وجود نداره باید خودمون و سیر کنیم باید زندگی سختی باشه اینم نتایج سربازیی من الان فکر روزایی میکنم جوون بودم جوونی میکردم ولی جوونی ادمو غیرتت ازت میگرن تو خدمت سر به زیرت میکنن با کسی کار نداری حرف کسی رو گوش نمیدی قدر پدر مادرتو خوب میدونی قدر زندگیت بعضی چیزا رو فراموش میکنی حتی کسی که عاشقشم بودی فرامو ش میکنی میگی تازه دارم سختی رو حس میکنم سختی دنیا به پای ماست

سجاد نوری بازدید : 22 پاییز 1392 نظرات (0)

خوشاروزی که من پنج ساله بودم

درون کوچه ها آواره بودم

چرا مادرمرابیست ساله کردی

میان پادگان آواره کردی

گروهبانان مرا بیچاره کردند

لباس شخصی ام راپاره کردند

ازآن روزی که خوردم سیب زمینی

شدم سرباز نیروی هوایی

کلاغ پر میروم کاسه به دندان

برای خوردن یک لقمه نان

بسوزد آن که سربازی بنا کرد

تمام دختران را چشم به راه کرد

از آن روزی که سربازی بنا شد

ستم برما نشدبر دختران شد

نگوحسن رود بگو ویرانه غم

که سربازش ندارد شکل آدم

در دروازه حسن رود رسیدم

صدای طبل و شیپور را شنیدم

به خود گفتم که این طبل نظام است

از این پس زندگی بر من حرام است

به خط کردند تراشیدند سرم را

لباس آشخوری کردند تنم را

لباس آشخوری رنگ زمین است

که مادر غم مخور دنیا همین است

سجاد نوری بازدید : 24 پاییز 1392 نظرات (0)
بچه ها رفتم خدمت فردا روز اول اموزشیم افتادم انزلی نیرو دریایی حسن رود و برام ارزو کنید که زود تموم کنم روز اول بهمون لباس دادان و اومدیم خونه و لباسامون و درست کنیم در ست کردم فردا دارم میرم پادگان باید6 صبح اونجا باشم وبه اموزشیم برسم
سجاد نوری بازدید : 21 تابستان 1392 نظرات (0)
بچه برام دعا کنید 19 شهریور که دارم میرم خدمت تو شهر خودم باشم و تو شهر خودم خدمتم و تموم بچه ها دوست ندارم جای دور باشم برام سخته زندگی تو راه که نمیدونی کیینو چیین هم خدمت شی سخته برات چون باید به سختی دوستای جدید پیدا کنی خدا کمکم بچه ها برام دعا کنید
سجاد نوری بازدید : 28 تابستان 1392 نظرات (0)
بچه برام دعا کنید 19 شهریور که دارم میرم خدمت تو شهر خودم باشم و تو شهر خودم خدمتم و تموم بچه ها دوست ندارم جای دور باشم برام سخته زندگی تو راه که نمیدونی کیینو چیین هم خدمت شی سخته برات چون باید به سختی دوستای جدید پیدا کنی خدا کمکم بچه ها برام دعا کنید
سجاد نوری بازدید : 28 تابستان 1392 نظرات (0)
بچه برام دعا کنید 19 شهریور که دارم میرم خدمت تو شهر خودم باشم و تو شهر خودم خدمتم و تموم بچه ها دوست ندارم جای دور باشم برام سخته زندگی تو راه که نمیدونی کیینو چیین هم خدمت شی سخته برات چون باید به سختی دوستای جدید پیدا کنی خدا کمکم بچه ها برام دعا کنید
سجاد نوری بازدید : 26 تابستان 1392 نظرات (0)

به نام خدا بچه ها دارم 19 شهریور میرم خدمت تا بتونم ادمشم چون  میگن خدمت ادم میکن ادمو بچه ها ناراحتم چون معلوم نیست کجا بییوفتم ولی دوست دارم جایی بیوفتم که  خدمتم و دوسالو بکنم بر گردم همین امروز گرفتم زمان اعزاممو

سجاد نوری بازدید : 25 تابستان 1392 نظرات (0)

به سلامتی کفتر بازی که بخاطره کفتراش با تموم همسایه هاشون قهره

به سلامتی کفتر بازی که صبح زود ، تنگ غروب

تو سوز سرما ، تو جیز گرما

می ره بالای بوم بعشق کفتراش

به سلامتی کفتر بازی که رفیقاش ترکش کردند اما کفتراش نه !!!

به سلامتی کفتری که رو بوم غریبه نمی شینه که مبادا دل صاحبش بشکنه !

سجاد نوری بازدید : 22 تابستان 1392 نظرات (0)



1. راز عشق در تواضع است .
این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست.
بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است.
میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،
تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت
آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد
.

سجاد نوری بازدید : 26 تابستان 1392 نظرات (0)

همیشه دعا کنید :

چشمانی داشته باشید

که بهترین ها را در آدم ها ببیند

قلبی ، که خطاکار ترین ها را ببخشد

ذهنی ، که بدیها را فراموش کند

و روحی که هیچگاه ، ایمانش به خدا را از دست ندهد . . .

سجاد نوری بازدید : 17 تابستان 1392 نظرات (1)
منم سرگشته و حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
ولی لاساز شوق وصل کویت
نهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده
میا ن شعله ها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را ز غم ویرانه کرده
من آن آواره بشکسته حالم
ز هجرانت بتا رو بر زوالم
منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم
سحر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم
زحسرت ساغر چشمانم ای دوست
لبالب یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری
ز هجر یار تا کی داغ داری
بگو تا کی زشوق روی لیلی
چو مجنون پریشان روزگاری
پریشانم پریشان روزگارم
من آن سرگشته هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم
زهجرت روز و شب فریاد دارم
ز بیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود
هزار کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی
دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی

سجاد نوری بازدید : 25 تابستان 1392 نظرات (0)
می گویند قلب هر کس به اندازه مشت بسته اوست

اما من قلبهایی را دیده ام که به اندازه دنیایی از محبت عمیق اند
دلهای بزرگی که هیچوقت در مشتهای بسته جای نمی گیرند
مثل غنچه ای با هر طپش شکفته می شوند
دلهای بزرگی که مانند کویر نامحدودند
و تشنه اند , تا اینکه ابر محبت ببارد

در عوض دلهایی هم هستند
که حتی از یک مشت بسته کوچک هم , کوچکترند
وتو مي خواهي بدانی قلبت چقدر بزرگ است ؟

به دستت نگاه کن ...!

وقتی که عشق و مهربانی را به دیگران تعارف میکنی
http://www.zengardner.com/wp-content/uploads/heart-in-hands1.jpg

سجاد نوری بازدید : 28 تابستان 1392 نظرات (0)

بار سفر روبسته ام دارم مي رم به ناكجا

                                                            دارم ميرم به يك سفر به جادهاي بي انتها

توجاده اي كه يك سرش منم با ارزوي تو

                                           تو جاده اي بي انتها منم به جستجوي تو

تو جاده اي كه يك سرش تو هستي و نگاه تو

                                                 تو جادههاي آرزو دارم میرم به راه تو

پنجره هاي قلبم من واشده به روي تو

                                        راهو به من نشون بده تا برسم به سوي تو

اين سر جاده ها منم اون سر جاده ها تويي

                                          نشونيتو به من بده كه مقصدم فقط تويي

سجاد نوری بازدید : 21 تابستان 1392 نظرات (0)

بچه ها سلام مدیر رومی که میزارم پارسه و اسمشم اروین ومن خیالیم ازش خوشم مییادو داداشم و عاشق رفتارشم مهربون و خوش برخورد اینقد ناز عاشقشم بچه ها تازه سازه چت روممون بییاد عضو شید بابر کنید ناظرای خوبیم داریم و بهترینها رو براتون میزارن ولی تو این روم فوش و بد گویی ممنوع و تبلیغم ممنوع اینکارو نکنین اگه اومدین لطفان اینم ادرسش برای شما دوستان من از این چت روم پیروی میکنم لطفان بییاین  و مارو معطل نزارین اینم ادرسش 

http://n-achat.ir

http://only-love.ir/

اینم ادرس وبش

سجاد نوری بازدید : 24 تابستان 1392 نظرات (0)
برد تیم بستکبال ایران رو تبریک میگم به ایرانیان کشور و هموطنان خودم اشالا برای ما تو ام جهانیم برد کسب کنن
بچه ها بهتونم تبریک  میگم
بچه ها ولی ازتون شکایت دارم ودلم از تون پر خو نظر بزارین برام تا بتونم بخوبی متن بزارم اره دلم ازتون پر نامردین
سجاد نوری بازدید : 16 تابستان 1392 نظرات (0)
محمدرضا کشوري فرد در خصوص شکست يک بر صفر صبا مقابل استقلال، عنوان کرد: بازي خيلي خوبي بود. توپ‌هايمان به گل تبديل نشد، اما استقلال يک موقعيت داشت و توانست به گل برسد، البته از عملکرد سيد مهدي رحمتي هم نبايد بگذريم، به نظرم او بهترين بازيکن ميدان بود. يک پنالتي گرفت و يک توپ را هم از خط دروازه درآورد.

به گزارش فارس ، وي ادامه داد: ما تيم جوان و با انگيزه‌اي داريم، دو سه بازيکن متولد سال 72،73 داريم و اميدوار به ادامه ليگ هستيم. در نيمه دوم ديدار روز گذشته استقلال فوتبال بازي نکرد بلکه فقط دفع توپ مي‌کرد. به هرحال از نام بزرگ استقلال هم نمي‌شود گذشت، اين تيم مربي بزرگي چون امير قلعه‌نويي دارد، به هرحال فوتبال همين است.

مديرعامل باشگاه صبا در خصوص پنالتي که تيمش از دست داد خاطرنشان کرد: ما تيم خوب و کادر فني مجربي داريم، عنايتي هم يکي از بهترين بازيکنان ما در ديدار روز گذشته بود. به هرحال پنالتي هم همانند ضربه‌اي ايستگاهي مي‌ماند که شايد به اوت برود. از دست دادن ضربه‌ پنالتي توسط عنايتي چيزي از ارزش‌هاي او کم نمي‌کند. او بازيکن دونده، شجاع و با ارزشي براي ما است.

کشوري‌فرد در مورد اينکه اتفاقات ابتداي فصل روي عنايتي تاثير نگذاشته است، يادآور شد: عنايتي بازيکن حرفه‌اي است، او خود موقعيت پنالتي را خلق کرد و چندين موقعيت را هم بوجود آورد.

مديرعامل باشگاه صبا در خصوص عملکرد داور گفت: در نيمه اول يک پنالتي براي ما نگرفت که اکثر کارشناسان معقتد بودند که روي مؤمني خطا شده بود، اما داور به او کارت زرد نشان داد. در بازي با فولاد هم همين اتفاق براي بازيکن افتاد و دو اخطار بيهوده دريافت کرد.

وي در مورد پنالتي که براي صبا گرفته شد و بازيکنان استقلال معتقد بودند خطايي صورت نگرفته، عنوان کرد: من هم اين موضوع را شنيده‌ام، به هرحال فاصله‌ام دور بود و نمي‌توانم در اين باره نظر بدهم، اما موضوعي که وجود داشت اين است که همه کارشناسان معتقد بودند در نيمه اول داور پنالتي به سود ما نگرفته است.

کشوري فرد در مورد کيفيت توپ‌هاي ليگ برتر، خاطرنشان کرد: ما هم از اين موضوع ناراضي هستيم، بازيکنان و کادر فني‌مان از اين موضوع گله دارند، البته اين مسئله براي همه تيم‌هاست، خود مسئولان هم مي‌دانند که توپ‌ها مشکل دارد و گفتن آن تکراري است.
سجاد نوری بازدید : 21 تابستان 1392 نظرات (0)

دلم می خواهد دختران چادری را با دستهای خود خفه کنم.

سفرهاي مشهد مقدسي که من براي بچه هاي دانشگاه تدارک مي ديدم غالبا با استقبال پسران و دختران مذهبي روبرو مي شد ولي اين بار نمي دانم چرا اينگونه امام رضا بين اين همه بچه ها صف اول نماز جماعتي ،اين افراد به ظاهر غير مذهبي و مثلا بي حجاب را طلب کرده بود!

بگذاريد از اول سفر برايتان بگويم سفري که با خواهران دانشجو جهت زيارت مشهد مقدس برگزار شده بود از ميان اتوبوسي که ما با آنها همسفر بوديم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند.

لذا وقتي وارد اتوبوس شدم کمي ترسيدم از اينکه عجب سفر سختي در پيش دارم.نمي دانستم با اين همه بي حجاب و ... چگونه بايد برخورد کنم مخصوص چند نفر از آنها که خيلي شيطنت داشتند ناچار مثل هميشه به ناتواني خود در محضر حضرت وجدان عزيز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع) شدم.

يکي از اتفاقاتي که باعث شد خستگي سفر را به طور کلي فراموش کنم لطف خدا در اجراي امر به معروف و نهي از منکر بدون چماق بود.
داستان از اينجا شروع شد روز اول تصميم گرفتم براي چادر سخت گيري شديد نکنم لذا چند نفر از دختران دانشجو که سوئيت انها معروف به سوئيت ارذل و اوباش بود اسمي که بچه ها بخاطر شيطنت بيش از اندازه برايشان انتخاب کرده بودندو خودشان هم خوششان مي آمدو بقول همه همسفران دردسر سازهاي سفر بودند تصميم گرفتند به صورت دسته جمعي براي خريد به بازار بروند اما چون تا به حال به مشهدمقدس نيامده بودند وبه وقول يکي از آنها فقط به خاطر تفريح سفر مشهد امدم.

لذا از من خواستند که به عنوان راهنما با انها بروم من هم با ترديد قبول کردم وقتي که به راهروخروجي هتل آمدند متوجه وضعيت و پوشش بسيار نامناسب آنها شدم لذا سرم را پايين انداختم و کمي خودم را ناراحت و خجالت زده نشان دادم!!

سرگروه بچه هاکه متوجه قضيه شده بود با تعجب گفت: حاج اقا مگر چادر براي بازار رفتن هم الزامي است؟

گفتم از نظر من نه!

ولي به نظر شما اگر مردم يک روحاني را با چند نفر دختر بدون چادر ببينند چه فکري مي کنند؟

يکي از بچه ها بلند گفت : حق با حاج اقا است خيلي وضعيت ما نا مناسب است هرکس ما را با اين پوشش با حاج اقا بينند يا گريه مي کند يا مي خندد و يا از تعجب اشتباهي با تير چراغ برق تصادف مي کند.

بقيه غير از دو نفر حرف او را تاييد کردند ولي يکي از مخالفان گفت: حاج اقا من و مادرم و تمام خانواده ما در عمرمان يکبار هم چادر نپوشيده ايم لذا نه تنها بلد نيستم ! بلکه از چادر متنفرم ! من دوست ندارم با چادر خودم را زندان کنم !حيف من نيست که زير چادر باشم اصلا وقتي چادري ها را مي بينم حالم به هم مي خورد.ودلم مي خواهد دختران چادري را خفه کنم .

گفتم به فرض که حق با شما است ولي خود شما هم اگر يک روحاني را با دختران مانتويي ببيني در بازار تعجب نمي کني؟ اصلا براي تو قابل تصور است يک روحاني مسئول دختران بي چادري باشد؟گفت : قبول دارم ولي سخت است چادر پوشيدن !!!

گفتم حالا شما يکبار امتحان کنيد يکبار که ضرر ندارد تا بعد از آن که مي خواهيد وارد حرم امام رضا بشويد و چادر الزامي است حداقل ياد گرفته باشيد که چگونه چادر سر کنيد.

بالاخره با بي ميلي تمام چادر بر سر کرد و گروه ? نفره اراذل اوباش که ? نفر آنها شايد اولين بارشان بود چادر بر سر مي کردند مثل بچه هاي خوب و مثبت همراه من به راه افتادند.

اگر کسي اولين بار آنها را مي ديد مي گفت گروه امر به معروف خواهران هستند!

اما اصل قضيه از وقتي شروع شد که يک دزد کيف قاپ به کيف همان دختر مخالف چادرکه مي خواست دختران چادري را با دست خود خفه کند حمله کرد!

ولي وقتي آن اقا دزده مي خواست کيف دستي آن خانم را که پر پول بود و نمي دانم دزدها از کجا متوجه شده بود او اينقدر پول دارد را به سرقت ببرند به علت اينکه آن دخترخانم چادر بر سر داشت و بخاطر همراهي با من و مثلا حفظ آبروي حاج اقا پوشش خود را کامل کرده بود موفق به گرفت کيف او که قسمتي از آن زير چادر بود نشد .و قضيه به خوبي تمام شد.

همين که اين اتفاق افتاد همان خانم پيش من آمد و گفت:

حاج اقا چادر هم عجب چيز خوبي است و من نمي دانستم!!

فکر نمي کردم چادر اينهمه بتواند از من محافظت کند. حاج‌اقا بخدا هيچ وقت در عمرم به اندازه اي امروز که با چادر به بازار آمدم احساس امنيت نکرده بودم

وقتي اين حرفها را به من مي گفت من در روياي خودم غرق شده بودم و پيش خودم مي گفتم:

خدايا اي کاش همه بچه مذهبي ها که خاک پاي همه آنها طوطياي چشم من است مي دانستند که لذت و اثر امر به معروف و نهي از منکر بدون چوب و چماق چقدر زياد است و برعکس اثر معکوس تذکر دادن با تندي و خشونت و چوب و چماق چقدر زياد است .
و تعجب و لذت زيارت امام رضا براي من آن زمان زياد شد که ديدم تا آخر سفر آن خانمي که حاضر نبود به هيچ وجه چادر بپوشد هيچ چيزي حتي خنده ديگران به و خانواده مخالف چادر نتوانستند چادر را از سر اين دختر خانوم که از مديران ارازل و اوباش دانشگاه بود بردارد

سجاد نوری بازدید : 22 تابستان 1392 نظرات (0)

آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه...

سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او..صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی.

اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد.....اگر اهلش باشی.

در اوج کرامت هست و تندیس متانت..

نزدیک،اما دور از دسترس...بی عشوه ولی دلربا...اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی..

هر خارو خسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر دلی لمس نمیکند...

او پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عاشق میشود...

با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید....

او همان دختر  عفیف و در پس پرده ی حجاب است...

آری او دختری است شبیه به خدا...

سجاد نوری بازدید : 25 تابستان 1392 نظرات (0)

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

تو

سجاد نوری بازدید : 21 تابستان 1392 نظرات (0)
تویی که الان دلت واسه یه بی معرفتی تنگه ...
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره ...
تویی که بغضتو قورت میدی که یوقت گریه نکنی ...
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی ...
تویی که تا میای یه کاری بکنی میگی :
... بیخیال...
تویی که واسه خودت آواز میخونی ...
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی...
تویی که تو دنیای مجازی حتی خودتو گم کردی ...
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کنی ...
به سلامتی تو ...
سجاد نوری بازدید : 24 تابستان 1392 نظرات (0)
تنهایی ام را کســی شریک نیست
مطمــــئن باش
دست احتــــیاج به سمت تــــو که هیـــچ
به سمت خودم هم دراز نخواهم کرد…
شایـــد کــه تنهایی هایم
از تنهایی دق کنــــد...............
سجاد نوری بازدید : 21 تابستان 1392 نظرات (0)

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود. 
از دور مواظبش بود… 
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، 
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد. 
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد. 
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .

سجاد نوری بازدید : 20 تابستان 1392 نظرات (0)
 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

تعداد صفحات : 3

درباره ما
سایتی برای تفریح و متن خنده دار و اس ام اس باحال عاشقانه برا بینندگان وبلاگم لطفان نظر بدید اگه متن جالب خواستید بهم بگین اینم ایدیی یا هوم:iran2346@yahoo.com
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    2+2 چندتاست اگه گفتین؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 59
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 56
  • بازدید سال : 66
  • بازدید کلی : 4,053
  • کدهای اختصاصی
    I LOVE YOU