به نام خدا
من سربازم میخوام خاطرات سربازی از اول تا الان که اومدم مرخصی رو بنویسیم ما اولین روز رفتیم لباس گرفتیم اومدیم خونه و خودمون اماده کردیم تا از نوع بریم تا روز موعد اومد رفتیم خدمت اولین روز ما رو توجیه کردن و گفتن به ما فوشم بهتون دادن حرفم نزنید و حتی چوب خوردید یک حرفم نزنید یعنی قانون ارتش اینه روزها گذشته که یه روز رفتیم قرارگاه با بچه ها پای بالا دعوا گرفتیم بخاطر فوش بد از دعوا تنبیه شدیم بد تنبیه شدیم یعنی تنبیه ما رو کردن که نزدیک بود گریهمون دربییاد تا الان دوتا گروهبان عوض کردیم والانم دارم این داستان و مینویسم 14 روز مونده اموزشیم تمومشه رفیقای جدید پیدا کردیم با محیط پادگان وقف دادیم و با بهترین کسا شوخی میکنیم و با هم حرف میزنیم بعضی اوقات ناراحتیم بعضی اوقات شاد بعضی اوقات گریه میکنیم بعضی اوقات میخندیم بعضی اوقات باهم دعوا میکنیم بعضی اوقات باهم دوستیم سخت نیست سربازی هر کی میگه سخت باید تو زندگی سختی باشه تا مرد شی چند روز دیگه میریم زندگی در شرایط دشوار جایی که حتی غذا وجود نداره باید خودمون و سیر کنیم باید زندگی سختی باشه اینم نتایج سربازیی من الان فکر روزایی میکنم جوون بودم جوونی میکردم ولی جوونی ادمو غیرتت ازت میگرن تو خدمت سر به زیرت میکنن با کسی کار نداری حرف کسی رو گوش نمیدی قدر پدر مادرتو خوب میدونی قدر زندگیت بعضی چیزا رو فراموش میکنی حتی کسی که عاشقشم بودی فرامو ش میکنی میگی تازه دارم سختی رو حس میکنم سختی دنیا به پای ماست
خوشاروزی که من پنج ساله بودم
درون کوچه ها آواره بودم
چرا مادرمرابیست ساله کردی
میان پادگان آواره کردی
گروهبانان مرا بیچاره کردند
لباس شخصی ام راپاره کردند
ازآن روزی که خوردم سیب زمینی
شدم سرباز نیروی هوایی
کلاغ پر میروم کاسه به دندان
برای خوردن یک لقمه نان
بسوزد آن که سربازی بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
از آن روزی که سربازی بنا شد
ستم برما نشدبر دختران شد
نگوحسن رود بگو ویرانه غم
که سربازش ندارد شکل آدم
در دروازه حسن رود رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به خود گفتم که این طبل نظام است
از این پس زندگی بر من حرام است
به خط کردند تراشیدند سرم را
لباس آشخوری کردند تنم را
لباس آشخوری رنگ زمین است
که مادر غم مخور دنیا همین است
به نام خدا بچه ها دارم 19 شهریور میرم خدمت تا بتونم ادمشم چون میگن خدمت ادم میکن ادمو بچه ها ناراحتم چون معلوم نیست کجا بییوفتم ولی دوست دارم جایی بیوفتم که خدمتم و دوسالو بکنم بر گردم همین امروز گرفتم زمان اعزاممو
به سلامتی کفتر بازی که بخاطره کفتراش با تموم همسایه هاشون قهره
به سلامتی کفتر بازی که صبح زود ، تنگ غروب
تو سوز سرما ، تو جیز گرما
می ره بالای بوم بعشق کفتراش
به سلامتی کفتر بازی که رفیقاش ترکش کردند اما کفتراش نه !!!
به سلامتی کفتری که رو بوم غریبه نمی شینه که مبادا دل صاحبش بشکنه !
تعداد صفحات : 9